مهندس صلاحالدین عباسی
فصل چهارم
رسیدن جنگ به مرزهای کردستان:
یزدگرد ابتدا بیشتر خزانه شاهنشاهی و خانواده سلطنتی وزنان دربار و موبدان و مغان و اشراف را به حلوان در دویست کیلومتری شمال شرقی مداین فرستاد و سپس خود نیز به آنجا رفت. حلوان شهری کردنشین بود، یزدگرد در آنجا سپاهی صدهزار نفره از نیروهای شکست خورده و فراری جمعآوری ودستور داد در جلولا ( گولاله) که آن هم منطقهای کُردنشین بود جمع شدند.
بار دیگر ساسانیان و ایرانیان شکست خورده از سیاست و تجربه گذشته استفاده میکردند، پناه بردن به منطقه صعبالعبور و کوهستانی و سرد کردستان و پناه بردن به ملت مهماننواز، جنگجو، رشید و دلاور کرد.
یزدگرد میدانست اکنون که سپاه ساسانی کاری از دستش بر نمیآید، مثل همیشه این کردها هستند که میتوانند کاری انجام دهند و جلو این سپاه جدید و فکر جدید را بگیرند، سپاهی که با عدهای کم و امکاناتی ابتدائی بر عدهی بسیار و مجهز سپاه امپراطوری ساسانی غلبه یافته بود و فکری که با نظریات و قوانین و دیدگاههای ساده خود میرفت که سازمان پیچیده و منظم و قدرتمند مؤبدان و سیستم هزارساله اشرافی و طبقاتی را درهم پیچد، و برده و کشاورز و نظامی و اشرافی و شاهزاده و روستایی و شهری را در کنار هم و صفی واحد و سقفی واحد و شعاری واحد قرار دهد. ساسانیان شکست نظامی و کشته شدن سربازان و فرماندهان و شاهزادگان را به اکراه تحمل میکردند و این وقایع را تحت عنوان خشم خدای اهورایی و غلبهی خدای اهریمنی توجیه مینمودند، اما این امر که سیستم طبقاتی متلاشی شود و فرقی بین برزگرزاده و شاهزاده نباشد، مغی و مؤبدی با بردهای برابر باشد، روستازادگان همنشین اشرافیان و سرداران شوند، پارسی و کُردی زیر یک سقف قرار بگیرند و در یک صف به نماز بایستند، این دیگر غیر قابل تصور و غیر قابل تحمل بود. مگر چنین چیزی ممکن است؟ شاهزادهای که خون خدایان در رگهایش جاری است، مؤبدی که روشنی آتشکدهها و فرهی ایزدی به دست اوست، در کنار دیگران و در زیر یک سقف، سر به خاک بگذارند و سجده و رکوع ببرند؟ مگر ممکن است این ایده را قبول کرد که هر چه برای شاهان و مؤبدان و اشرافیان روا باشد برای رعیت هم روا باشد؟ مگر ممکن است فرقی بین عربی و عجمی و کُرد و فارس و برده و برده دار و اشرافی و خدمتکار نباشد و هیچ کدام برهیچ کدام برتری نداشته باشند مگر به تقوا؟ و اصلاً تقوا چیست؟ نوعی پوشش است؟ مدال، نشانه و یا آرایشی خاص است؟ مگر امکان دارد که مردم مثل دندانههای شانه در یک ردیف و یک سطح نگریسته شوند؟ این چه منطقی است که چون مردم آزاد به دنیا میآیند نباید به بردگی و بندگی گرفتار شوند؟ و. .؟ ؟ ؟ . سؤالات بسیاری در بین مردم طبقات بالا و پایین مطرح میشود، سؤالات روانی و درونی مخفیانه، کم کم به بحثهای خانوادگی و اجتماعی و بازاری کشیده شد و ایدهی جدیدٍ برابری و مساوات حقوق انسانها، اعم از طبقات برتروپست و نژادهای حاکم و محکوم و اختلافات جنسی زنان و مردان و گوناگونی رنگهای پوست سیاه و سفید، عرصه را به ایده طبقاتی و جدایی و برتری نژادی و جنسی تنگ گردانید. این ایده چند سال قبل از ورود نیروهای مسلح مسلمانان به ایران رسیده بود، ولی ترس از قدرت و زور و خفقان صاحبان قدرت، اجازه بروز و ظهور آن را نمیداد. هنوز مردم دوران مزدک و قتل عام صدها هزار نفرمزدکی را فراموش نکرده بودند، آنها جرمی نداشتند مگر مخالف با سیستم طبقاتی. طبقات حاکم، برای زنده نگه داشتن رعب و وحشت در میان مردم، هر سال سالروز این قتل عام ها را جشن میگرفتند و آن را پیروزی روشنایی بر تاریکی مینامیدند. با ورود و پیروزی مسلمانان و نابودی دیکتاتوران و زورمداران و سودجویان یک دفعه این بحث از حفا بیرون آمد و آشکارشد، واین پدیده بود که بنیاد حاکمیت شاهنشاهان و مؤبدان و اربابان را فرو انداخت. ولی متاسفانه مدت زیادی نگذشت، ایدهی طبقاتی لباس تقوا پوشید، وبه نام اسلام مجدداً در جامعه حاکم شد. و در پروسهای دراز مدت خلافت به سلطنت تغییر داده شد. وبلایی که بر دین زردشت رفته بود بر سر اسلام آورده شد. زور و زر و تزویر در لباسی دیگر و عناوینی مقدس تربه میدان آمدند.
نبرد جلولا:
یزدگرد به حلوان در دویست کیلومتری شمال مداین عقب نشست، حلوان از مناطق سوقالجیشی بود که منطقه عربی عراق و منطقه کوهستان را از هم جدا میکرد. منطقه عربی عراق و منطقه کوهستان هر یک جزء دو ایالت از هفت ایالت تشکیل دهنده امپراطوری ساسانی بودند. حلوان در دامنههای زاگرس و در کنار رود دیاله ( ساحل چپ رود حلوان چامی ) واقع شده بود و مرکز استان شادفیروز بود که این استان از شهرهای فیروقباد ـ کوهستان ـ تامرا ـ ساریل ـ خانقین تشکیل شده بود حلوان در جنوب سر پل ذهاب کنونی قرار داشته است.
یزدگرد در حلوان دستور داد که تمام نیروها در جلولا جمع شوند، جلولا از مناطق و شهرهای مهم منطقه بود، این شهر مانند چهارراهی بر تقاطع راههای دشت شهرزور ـ مناطق کوهستانی زاگرس ـ دشتهای عربنشین عراق و خوزستان و خلیج فارس قرار داشت، هدف یزدگرد از این کار چه بود؟ مدارک مستندی در دست نیست تا بتوان بر اساس آنها قضاوت کرد ولی از ظواهر امر پیداست که یزدگرد اولاً میخواست جهت سپاه مسلمانان را از شرق به غرب یعنی از ایران به روم تغییر دهد. دوماً میخواست مسلمانان را که در جنگهای مناطق دشت و کویری، به دلیل وجود اعراب بادیه نشین، و مناطق آبی، به دلیل وجود اعراب یمانی و بحرینی و عمانی، کار آزموده و پیروز بودند، به مناطق کوهستانی و صعب العبور بکشاند، منطقهای که مسلمانان تجریه جنگیدن در آن را نداشتند و شترهای آنان امکان عبور و حمل و بار نداشت. سوماً جنگ را از مناطق فارس نشین دور کرده به منطقه کُردنشین که جنگجویانی سرسخت بودند، بکشاند.
از طرف دیگر عمربن خطاب و سعدبن ابیوقاص هم مایل بودند که در مناطق دشت و جلگهای با سپاه ایران روبرو شوند. چون یکی از تاکتیکهای همیشگی سپاهیان ایران فرار از جلو سپاهیان مقابل و کشاندن آنها به مناطق خاص، وبرگشتن، و روی اسب تیراندازی کردن بود و در این تاکتیک مهارت بالایی داشتند. اجرای این تاکتیک در مناطق جلگهای به آسانی ممکن نبود واز طرف دیگر مسلمانان نمیخواستند با کردها روبرو شوند چرا که اولاً کردستان منطقهای کوهستانی بود و مسلمانان تجربهی جنگ کوهستانی را نداشتند و از طرف دیگر آنها جنگجویانی بودند که با عدهی کم و ابزار آلات جنگی سبک و جنگ وگریز میتوانستند عرصه را بر مسلمانان تنگ نمایند واحتمال میرود، با توجه به ارتباطات محرمانهی کردها با مسلمانان از زمان ظهور اسلام در مکه، لازم نبود مسلمانان وارد کردستان شوند، چرا که این زمینه در میان آنان پیدا شده بود که اگر نیروی پلیسی وجاسوسی ساسانیان از سر کردها برداشته شود دین اسلام را قبول نمایند. حوادث بعدی موید این نظریه میباشد.
یزدگرد با اعلام بسیج عمومی سپاه عظیمی را که از هشتاد الی یکصدهزار نفر گزارش شده است، تحت فرماندهی پسرش مهران رازی در جلولا گرد آورد. نیروهای زیادی از آذربایجان، کوهستان (لرستان، همدان، کردستان، جزیره، شهرزور)، فارس، باب(ترکمنستان) به سوی جلولا حرکت کردند. عدهی زیادی از شاهزادگان و اشرافزادگان و موبدان و مغان همراه این سپاه بودند.
این سپاه در جلولا به دور خود خندق عمیق و عریضی حفر کرد و تنها یک راه ورود و خروج در پشت سراباقی گذاشت جلولا از شهرهای ناحیهای به نام تسوج از ایالت شاذقباذ بود و در میان دستگرد وخانقین ( 39 کیلومتری شمال شرقی خانقین) قرار داشت و امروز به افتخار سعد بن وقاص به سعدیه مشهور است.
همزمان با تحرکات سپاه ساسانی، سعد بن ابی وقاص از موضوع آگاه شد و طی نامهای از عمر کسب تکلیف کرد. عمر دستور داد هاشم بن عقبه بن ابی وقاص برادر زاده سعد در رأس 12 هزار نفر به جلولا برود، تعداد نیروهای مسلمانان به 24 هزار نفر رسید بر اساس دستور عمر، قعقاع جلودار سپاه و مسعد بن مالک در راست و عمروبن مالک در چپ و عمر بن مرجهنی در عقبه سپاه قرار گرفتند. در ماه صفر سال16 هجری ( مارس 637 م ) سپاه اسلام، که عده زیادی از اصحاب رسول خدا اعم از مهاجرین و انصار هم در آن حضور داشتند، به سوی جلولا حرکت کردند، در راه مورد استقبال حاکم مهروز واقع شدند و پیمان نامه صلح با هم منعقد
نظرات